blog.vahidoo.com

My Photo
Name: vahidoo
Location: Shiraz, Iran

I'm not myself , myself is not me . . .

Wednesday, March 05, 2008

روي مپوشان




پنهان مشو که روي تو بر ما مبارک است
نظاره تـو بـر هـمـه جانـهـا مـبـارک است


"مولانا"



رخــســاره تــو بـنــمـا صنــمـا روي مــپــوشــان
زان نرگس چشم ات دو سه جامي تو بنوشان

در آن خــم گـيـسـوي تــو حــيــرانـم و شــيــدا
اشـکـم بـنگـر گـشـتـه چـو سـيـلاب خـروشـان



و. يگانه
86/11/3

Labels: ,

Thursday, January 17, 2008

سمع و سماع سالکان




در سـمـاع سـالـکـان شـرط مـقـدم مستي است
هر کـه هـشيار آمـد اندر خـيـل ما از پستي است
چـشـم بنـد و مـي بـنـوش و کام گـيـر اي مـرد راه
عاشق مست سماعي فارغ از اين هستي است



و. يگانه
86/1/24

Labels:

Friday, November 23, 2007

رسيد مژده




رسيد مژده که ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند

"حافظ"



رسيد مژده که ايام خوش شود ياران
سحرگه اين بشنيدم ز پيک غمخواران

زمانه گرچه سر فتنه دارد اين دوران
به روز واقعه سهل است کار ميخواران



و. يگانه
86/8/23

Labels: ,

Monday, August 13, 2007

بزم هفتم


چـه مـبـارک شـده اين بـزم مـنـور ساقي
شد برون از دل و جان نقش مکدر ساقي

برسـان جـرعـه اي از آن مـي صـاف باقي
آنـچـه شــد روز ازل بـر تــو مـقـدر ساقي

و. يگانه
86/5/14

Labels:

Saturday, July 28, 2007

اي رود جان


اي رود جـان مي رو روان تا بـحر بـي پايان او
پـروانـه شـو آتـش بـزن شـو دود آتـشـدان او

شـو بلبل خـوشـخوان او پر زن بدين بسـتان او
اينک ببين خود در ميان چون قطره اي از جان او

و. يگانه
86/4/28

Labels:

Thursday, July 19, 2007

برو برو


برو برو که رهي روشن است و نوراني
مگـو مگـو تـو مـنـال از طـريـق طولانـي

کـنون زمـان کـه نـمودند رهبـران ره نـو
بـيـا بـيـا بــر مــا مـسـت آب فــرقـانـي

و. يگانه
86/4/26

Labels:

Tuesday, July 10, 2007

بيا ساقي




بشوي اوراق اگر هم درس مايي
کـه درس عـشـق در دفتر نباشد

"حافظ"



بيا ساقي بدر ستر و حجابم
بسوزان دفتر و درس و کتابم
بنوشان جامها بر جان تشنه
بـده زان کـيـمـيـاگـر زنده آبم

و. يگانه
86/3/10

Labels: ,

ما خود ز ازل دوست پرست آمده ايم




بـه هـيـچ دور نخواهند يـافت هشيارش
چنين که حافظ ما مست باده ازل است

"حافظ"



نه اين زمان دل حافظ در آتش هوس است
کـه داغـدار ازل هـمـچـو لالـه خـودروسـت

"حافظ"



در ازل داده اسـت مـا را سـاقـي لـعـل لـبـت
جرعه جامي که من مدهوش آن جامم هنوز

"حافظ"



در ازل پـرتـو حـسـن ات ز تـجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد

"حافظ"


مـا روز ازل جامـي جـانانه زديم اي دل
زان آب طـرب افزا پـيمانـه زديـم اي دل
ايـن باده انگـوري کي مست کند ما را
آتش به همه عالم رندانه زديم اي دل

و. يگانه
86/3/12

Labels: ,

Monday, July 09, 2007

بسوزان دفتر و بشنو ز معنا




بشوي اوراق اگر هم درس مايي
کـه درس عـشـق در دفتر نباشد

"حافظ"



بـسـوزان دفـتـر عـقـل و شـنو درسـي ز معنا
کــه در دفـتـر نـبـاشـد ســر پـرواز چـو عـنـقـا
بنوش و نغمه خوان و جام گير از دست ترسا
چـو پـروانـه بـسوز و چـرخ زن از غـم چـه پـروا

و. يگانه
86/3/9

Labels: ,

Tuesday, July 03, 2007

المجاز قنطرة الحقيقة




عاشقي گر زين سر و گر زان سر است
عـاقـبـت مــا را بدان ســر رهـبـر اسـت

"مولانا"



ظاهرش گير ار چه ظاهر کژ پرد
عاقـبت ظاهـر سـوي باطن بـرد

"مولانا"



عاشـق آن وهم اگـر صـادق بود
آن مجازش تا حقيقت مي کشد

"مولانا"



تا حقيقت مي کشد او را که در ره صادق است
عـشق او کان رهنـماي راهـبر بس حاذق است
عـاقـبـت ظـاهــر بـرد ره ســوي آن بـاطـن بـدان
بـطـن جـان سـالکان بر وصـل جانان لايق است

و. يگانه
خرداد هشتاد و شش

Labels: ,

Monday, June 18, 2007

سوي مستان شو




بشوي اوراق اگر هم درس مايي
کـه درس عـشـق در دفتر نباشد

"حافظ"



بـشـوي اوراق و بــا مــا ســوي مـســـتـان شـو
بر آن عنقا نظر کن مست از او مرغ سليمان شو

نـبـاشد درس مـعـني در کـتـاب و دفتر اين بشنو
بيا جـامـي بزن در خـيل جـمع مـي پرســتان شو

و. يگانه
86/3/9

Labels: ,

Friday, June 15, 2007

نگاهبان


تـو را ديـدم نگاهت بـر دل و جانم مهيمن شد
مرا خواندي صدايت جمع مستان را مؤذن شد

کنون جانا بيا هنگـام وصل و ذوق و حـال است
که در هجرت خيال تو به سختي ها ملين شد

و. يگانه
86/3/20

Labels:

Tuesday, June 05, 2007

اوراق دفتر پاره کن




بشوي اوراق اگر هم درس مايي
کـه درس عـشـق در دفتر نباشد

"حافظ"



اوراق دفــتــر پــاره کــن رجــعــت ســوي مـيـخـانـه کـن
درسي ز مستان مي شنو جان مست از آن جانانه کن

کـآن درس عـشـق و بـي دلـي در دفـتـري پـيـدا نـشـد
بـر گـرد او مـي چـرخ و خـوان عــزم ســر پـيـمـانـه کــن

و. يگانه
86/3/8

Labels: ,

بند بشکن




عـقل بنـد رهـروان است اي پسر
بند بشکن ره عيان است اي پسر

"مولانا"



عـقـل بـاشـد هـمـچـو زنـجـيـري کـه خلق
خود بدان بسته است مي سوزان تو دلق

گـــرچـــه درد طلق آرد جــــان بـــــه حلق
بــنـــد بــشــکــن زنــدگـــي آمـــد ز طلق

و. يگانه
86/3/6

Labels: ,

شرط اولی




بسـان سوسـن اگر ده زبان شـود حافظ
چو غنچه پيش تواش مهر بر دهان باشد

"حافظ"



در اين ره رازپوشي شرط اولی است
هرآنکس ره نمودت بر تو مولی است

نــبـاشــد غــيــر او يـکـتــا حــمــيـدي
بـه غـير از او نبـاشـد غـيـر او لا است

و. يگانه
86/2/23

Labels: ,

Monday, June 04, 2007

خامشي بحر است




زاندرونم صد خموش خوش نفس
دست بر لب مي زند يعني که بس

خامشي بحر است و گفتن همچو جو
بـحـر مـي جـويـد تــو را جــو را مـجـو

از اشارت هاي دريا سر متاب
خـتـم کن الله اعـلـم بالصواب

"مولانا"



از درون آيــد نــداهــا کــه خــمــوش
ره هـمـو يـابـد کــه بـاشــد رازپـوش

"خامشي بحر است گفتن همچو جو"
سـر مگو تا جـان کند جـوش و خروش

و. يگانه
86/2/23

Labels: ,

Thursday, May 10, 2007

گفت راز پوشيدن




به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت راز پوشیدن

"حافظ"



بـا پـيــر طــرب افـزا گـــفــتـم ره نـو بـنــمــا
گفتا سر خم بگشا تا مست شوي يک جا

پس راز بپوش اي جان کان ره شودت پيدا
در راه کــنــون مي رو وز غــيـر مــکـن پـروا

و. يگانه
86/2/20

Labels: ,

Thursday, April 19, 2007

چون کنم




دل ز دستم رفت و جان هم ، بي دل و جان چون کنم




تقديم به شيخ فريدالدين عطار نيشابوري
به مناسبت روز بزرگداشت ايشان



دل ز من بردي و جان را سوختي
آتـش عـشـق ام به دل افروختي

چون کنم خامش فغان و سوز دل
دل ببردي جان به جان ام دوختي

و. يگانه
86/1/25


دل از من برد و روي از من نهان کرد


Labels: , ,

Friday, April 13, 2007

شرح شراب





تقديم به جناب نجم الدين رازي



در شـرح شـراب مـن چـه گـويـم جـانـان
فيـضي که رسـد ز حق به جـان عطشان

مستي و مي و جام کلامي فاني است
بـاقي خـم مـعـني است از سـاقي جان

و. يگانه
85/11/28

Labels:

Thursday, April 05, 2007

به گوش جان شنو


چـراغ جـمع ما شد سـوخت چون شمع
ز جام اش مست جانان گشت اين جمع

بـر ايـن قــصــه کــلامـي نـيـسـت لايـق
تن و جـان گـوش بـايـد تـا کـنـي سـمـع

و. يگانه
86/1/14

Labels:

Friday, February 23, 2007

سماع سالکان سر سپرده




روز به نیمه رسیده بود . سایه ها کوتاه شده بود و ...



گر شدي حيران ز درک ذات حق
نــشـــنــوي آواز او در تـق تـتـق

حـق انا الـحـق گويي از بالا بود
ورنه بـاشــد کجـتـر از ديـوار لق

و. يگانه
85/10/8


یـکـی گـنـجــی پــدیــد آمـد در آن دکـان زرکـوبـي
زهی صورت زهی معنی زهی خوبی زهی خوبی



Labels: ,

Friday, February 02, 2007

پند مست از درس عاقل خوشتر است


اي پسر بشنو ز من پندي نکو
تـا تـوانـي بشـنـو و کـمـتـر بگو

خود سـخن گفتن بر نامحرمان
تـو بـدان بـاشـد ظـفـر بـهر عدو

و. يگانه
85/9/30

Labels:

Wednesday, January 31, 2007

جز بر مستان به گورم راه نيست


بـر مـدار مـي و مـسـتي گل مـن آدم گشت
هـم ز هـجـر رخ او شـادي مـن مـاتـم گشت

دل به پـيـمانه اي از ساقي جان خرم گشت
زآن سبب محفل مستان جهان خاکم گشت

و. يگانه
85/11/10

Labels:

Tuesday, January 30, 2007

گل برافشان ساقي




از آمــــــدن بــــــهـــــار و از رفـــــتـــــن دي
اوراق وجـــــود مـــا هـــمـــي گـــردد طــي

مي خور مخور اندوه که گفته است حکيم
غم هـاي جـهـان چـو زهـر و تـريـاقـش مي

خيام




غم هاي جهان را ببر از جان ساقي
در اين شـب تيره رو مگردان ساقي

گويد مخور اندوه و لب از جــام مگير
برخيز و به عاشقان بنوشان ساقي

و. يگانه
85/10/27

Labels: ,

Monday, January 29, 2007

آوازهاي خاموش





بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران




آواز تـيـشـه آنـشـب در هــر نــفــس فـراوان
کـو گـوش هـوشـيـاران بـر نـالـه هـاي يـاران

چشمي که نور ديدن نتواند او چه چشمي
بهتر که خشک گردد چون تشنه لب ز باران

و. يگانه
85/10/6




اي واي بر اسيري كز ياد رفته باشد
در دام مانده مرغي صياد رفته باشد

آه از آدمي كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته و او چون باد رفته باشد

از آه دردناكي سازم خبر دلت را
روزي كه كوه صبرم بر باد رفته باشد

رحمست بر اسيري كز گرد دام زلفت
باصد اميدواري ناشاد رفته باشد

آواز تيشه امشب از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين فرهاد رفته باشد

شادم كه از رقيبان دامن كشان گذشتي
گو مشت خاك ما هم بر باد رفته باشد

پرشور از حزين است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد , بيداد رفته باشد

حزين لاهيجي


Labels: , ,

Thursday, January 18, 2007

دل و جان


ذکـر سـاقي لحظه اي دور از دل و جـانم مباد
لـطـف او جـان و دلـم در پـيـش جـانانـم نـهـاد

درک حـسـن اش کــي تـوان بـي فـضـل و داد
دل سپردم تا به مي از جان و دل مستم کناد

و. يگانه
85/10/27

Labels:

Tuesday, January 16, 2007

تقديم به جناب خيام





به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست




بـه جـهـان خـرمـي از بـاده سـاقـي باقي است
شور و شوق از سر آن ساز عراقي باقي است

بــده آن کــاســه زهــر و ز غــمـم بــيــم مــکــن
کـه بـه جـانـم هـمـه شيريني باقي باقي است

و. يگانه
85/9/20



دوران جهان بي مي و ساقي هيچ است
بــي زمــزمـه سـاز عـراقـي هـيـچ اسـت

هــرچـــنـــد در احــوال جــهــان مــي نــگــرم
حاصل همه عشرت است و باقي هيچ است

خيام



گر من ز مي مغانه مستم هستم
گر کافر و گبر و بت پرستم هستم

هــر طـايـفـه ئـي ز مــن گــمـانـي دارد
من زآن خودم چنان که هستم هستم

خيام


Labels: , ,

Saturday, January 13, 2007

درس استاد




چندت کنم حکايت شرح اين قدر کفايت
باقي نمي توان گفت الا به غمگساران




گـفـت هـر انـدک تري نيـکوتر است
طـيـره بـيـچـاره خـود پـرگـوتـر است

چون عنايت شد دمادم لطف و حب
ديـد جـان بـنـدگـان کـمـسوتر است

و. يگانه
85/10/13


تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است
گـفـتـم کـنـايـتـي و مــکــرر نـمـي کـنـم




Labels: , ,

Friday, January 12, 2007

شيدايي و شور بهر دي مي خواهيم


مـا سـاغـر و جـام بهر مي مي خواهيم
مـنـزلـگـه عـشـق بـهر وي مي خواهيم

بي وي همه کاسه ها شکستن گيريم
بي مي دو پـيـاله بهر کي مي خواهيم

و. يگانه
85/10/21

Labels:

Thursday, January 11, 2007

جان جانانم نما


شـمـس عـالـم نـور بـارانـم نـمـا
شور و شوقي بر تن و جانم نما

دل ز سرماي جهان جان مي دهد
نــوشــدارو بــهــر درمـانــم نــمــا

و. يگانه
85/10/13

Labels:

Tuesday, December 26, 2006

سر سکوت


جـان کجا پرورده شد در قيل و قال
دل شده شيداي او در ذوق و حال

لـطـف او بـشـنـو بـخوان سر جلال
در سـکـوت آ دان هـمـو راه کـمـال

و. يگانه
85/9/30

Labels:

Sunday, November 12, 2006

بشنو ، بشکن ، باده بنوشان





سحر به بوي نسيم ات به مژده جان سپرم
اگــر امـان دهــد امـشـب فــراق تـا ســحـرم

چـو بگـذري قـدمـي بـر دو چـشم مـن بگـذار
قـيـاس کـن کـه مـن ات از شـمـار خـاک درم

اديب پيشاوري




پـا بـر سـر مـن بـنـه ربـابـي
بردر ز دل اين زمان حجـابي

جان بسته لطف شد کجايي
بشکن همه خم تو جان آبي

و. يگانه
85/8/11



در شکنيد کوزه را پاره کنيد مشک را




Labels: , ,

Sunday, October 08, 2006

سحرگاهان مي شب مانده درکش


جـان مـن مـسـت تـو شـد فـرخـنـده رو
ديــده ام گــريــان ز تــو آشــفــتــه مــو

دل ز عشق ات گشته حيران اي عجب
عـقـل مـن پـسـت از تو اي مشگينه بو

و. يگانه
85/7/16

Labels:

Friday, September 15, 2006

ز گردون آه و افغان اي رفيقان


فـلـک هـر گـردشـي تـيـري بـه جـان زد
غم و سختي چو شمشيري به جان زد

صـــداي نــالــه ام در بــطــن دل مــرد
نــدايــش داغ دلــگــيــري بــه جــان زد

و. يگانه
85/6/24

Labels:

Tuesday, August 22, 2006

يار همراه دل عاشق کجاست ؟


غـافـلان در لفظ و ظاهـر مانده اند
زاهـدان دل بـر لـبـاسـي داده انـد

حـاسـدان خـود را ز نعمت رانده اند
بس دروغين خويش آدم خوانده اند

و. يگانه
85/5/29

Labels:

Tuesday, August 01, 2006

عصرانه


صــداقـت نــام در پــســتــو نـهـان کـرده
سـيـاهـي خـنـجـر پـسـتـي عـيان کـرده

بــيــا بــشــنـو تــو راز ســيــنــه سـوزم
که پشتم چاک چاک آن بي نشان کرده

و. يگانه
85/5/10

Labels:

مهتاب شد و مهر برآمد




صبح است ساقيا قدحي پرشراب کن



صبح آمده ساقي بده زآن رطل شبانه
زآن آب کـزو جـان شـده يـکتـا و يـگـانه

در ريز بـه کام ام تـو دوصـد جـام مغانه
زيرا به سبوي ات ز مي اوست نشانه

و. يگانه
85/5/10

Labels: ,

Monday, July 31, 2006

انتظار از درد دندان بدتر است


در غـم و درد سرودن زيباست
آه دلسـوختگان بس گيراست

زخـم تـن سـاعـتـي از ياد رود
ليک داغ دل و جان پابرجاست

و. يگانه
85/4/31

Labels:

Friday, July 21, 2006

بي کسي هاي شبانه


دوش دردم بـود و درمـانـي نـبـود
سيل غـم ها بود و ساماني نبود

در دلم داغي و حرماني چه سود
اشک چشم ام بود و داماني نبود

و. يگانه
85/4/30

Labels:

Thursday, July 20, 2006

اي تو رهبان و نگهبان اين زمان مژده ز راهي تازه ده


سـاقـيـا بـاز آ بـر مـسـتان ز خمخانه شرابي تازه ده
اي مغني ناله سر کن بر تن و جانم تو تابي تازه ده

مـن نـدانـم چـاره درد و دوايـم مـرهمي کو عاشقان
مـطـربـا بـرخـوان بـزن زخـمه تو اميد سرابي تازه ده

و. يگانه
85/4/29

Labels:

Wednesday, July 12, 2006

شبانه


سـاقـيا بويي مرا مدهوش کـرد
روي دلجويي دلم پرجوش کـرد

شمع جان افروز در شام تن ام
جرعه اي از نور بايد نـوش کـرد

و. يگانه
85/4/20

Labels:

Sunday, July 02, 2006

آب آتش زا دهد خاک ام به باد


اي که جانت گشته شمع جمع ما
آب تـــو خـــاک مـــرا کـــنـــده ز جا

سـاغـري از جـام خـود بـر مـا نـمـا
چـون فـراق ات کرده طوفانها به پا

و. يگانه
85/4/11

Labels:

Thursday, June 29, 2006

عيد تو ماند ابد




عـيـد بـيـايـد رود ، عـيـد تو مـانـد ابد
کز فلک بي مدد چون برهيدي ؟ بگو




ساقيا ما ز ازل مـسـت شراب ات شـده ايـم
مـطـربـا زخـمـه بـزن تـار ربـاب ات شـده ايـم

همه حيران و غزلخوان به تو گرديم چو شمع
تـا ابـد حـافـظ هـر بـيـت کـتـاب ات شـده ايـم

و. يگانه
85/4/6

Labels: ,

Wednesday, June 21, 2006

آنچه در بحر نگنجد به سبويي نوشم




گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر اي دل کـه تـوانـي بـکـوش




آنـچـه در کام نـيـايـد به دلم مـي پـوشـم
وآنـگـه از داغ چـو آب نـگـران مـي جوشم

جـان مـا بـحـر وصـالـش چـه لـيـاقـت دارد
ليکن از جان و دلم در طلبش مي کوشم

و. يگانه
85/3/31


به راه باديه رفتن به از نشستن باطل
و گـر مراد نيابم بـه قدر وسع بکوشم




Labels: , ,

Thursday, June 15, 2006

خون خم خوردن خدا را خوشتر است


در دل مــا يــاد او ذوقــي فــکــنــد
مستي ذکرش به جان شوقي فکند

پـس بـشـد سـرخـوش ز او جـان سـبـو
جوشش عشق اش به سر طوقي فکند

و. يگانه
85/3/24

Labels:

Wednesday, June 07, 2006

ز سرايت تو مران اين دل آزرده ما را




بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست / سعدي


بـيـا بـيـا کـه دلـم در فـراق تـو مـرده
بـيـا بـمـان کـه قـرار دلـم رخ ات بـرده

مـرو مـرو مـشـنو کـز خيـال مـن رفـتـي
مرو مران که دلم در غم تو خون خورده

و. يگانه
85/3/17


خوش خرامان مي روي اي جان جان بي من مرو / مولانا

Labels: , ,

Thursday, June 01, 2006

ناز تو نور ديده شد


بـر نـيـازم نـازنـيـن نـازي نـمـا
بهر اين بي دل تو طنازي نما

يک نظر بـر چهر رنجورم فکن
بـا نـگـاهـت بـر دلم رازي نما

و. يگانه
85/3/11

Labels:

Saturday, May 27, 2006

بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است


ذوق يـاد تـو بـه دل مـسـتـي دهـد
شور عشق تو به جان هستي دهد

خود شدي ساقي سيمين سار ما
تـرک ذکـر تـو بـه مـي پـسـتـي دهـد

و. يگانه
85/3/6

Labels:

Wednesday, May 24, 2006

در هوايت بي قرارم روز و شب


گر تو خواهي سنگ را رسوا کنم
تـلـخـي هـر زهــر را حـلـوا کـنـم

از خـم ات مـيـخـانه ها بـرپا کنم
صد گـلـستان در دل صـحـرا کنم

و. يگانه
85/3/2

Labels:

Sunday, May 21, 2006

باده حرامم شده بي خم ابروي تو


هــر نــفــســي نــور نــو در طـلـب روي تو
مي رسد از سوي تو در شب گيسوي تو

وز پــي آن نـغــمـه هــا پــر شــده از ذکــر تو
مي دمد او در ني ام سرخوش از آن بوي تو

و. يگانه
85/2/31

Labels:

Friday, May 19, 2006

ساغر و جام و پياله فرع او


عشق مي از حب وي آمد پديد
مـهـر جـزء از لـطـف کـل آيد پديد

درد هجران و فراقش سخره گير
ساقي از غم عين ذوق آرد پديد

و. يگانه
85/2/29

Labels:

Monday, May 15, 2006

مي بي رنگي




تقديم به جناب داود آزاد


ساقيا مبداء فيض دل مجنون شده اي
همه ذرات جهان را مي افزون شده اي

در تو پيدا شده رنگي ز سر حب خمش
تو کنون سکر هرآن ديده پرخون شده اي

و. يگانه
85/2/25

Labels:

Friday, May 12, 2006

اي نور نور عاشقان


اي که نور از روي تو روشن شده
شعله ها از جان تو بر تن شده

آتـش دل زآب خـم جـامـي بـده
چونکه نار از باده ات گلشن شده

و. يگانه
85/2/22

Labels:

Thursday, May 11, 2006

از کمان ابرويت تيري بزن


در وي نگر رويش ببين
وآن جعد گيسويش ببين

گر جان به جانان در نشد
آن چشم جادويش ببين

و. يگانه
85/2/21

Labels:

Monday, May 08, 2006

بزم رندان دو : خواجه نام از نور دارد


بر مزار خواجه شمس الدين شنيدم نام او
پس بگفت آن باد با من نکته اي از کام او

در جهان فاني اي جان سعي باطل کم نما
گر فراق يار آمد نوش کن پيمانه اي از جام او

و. يگانه
85/2/12

Labels: ,

Friday, May 05, 2006

بزم رندان : صداي سوز سعدي


نسيمي آمد از سوي گلستان
ببرد او جان ما را طرف بستان

که از شيخ اجل پندي تو بشنو
مشو غافل دمي از خيل مستان

و. يگانه
85/2/11

Labels: ,

Friday, April 21, 2006

کلام از روي تو کامش ببسته


پـر شـده جـام دل از ذکـر سـکـوت
مي نخواهد جان کنون فطر سـکوت

صد سخن حيران و مبهوت اش شده
گشته عالم بي خود از عطر سـکوت

و. يگانه
85/2/1

Labels:

Monday, April 17, 2006

بشنو نور و بنوش عطر رخش


عشق يار از ساقي مستان شنو
نـور جـان از سـرور رنـدان شـنـو

ور دمي شيريني از کام ات بشد
شعر تر زين بي دل نالان شـنـو

و. يگانه
85/1/28

Labels:

Sunday, April 16, 2006

نازنازان در رهند


نـاز تـو دل بــرده اي نـامـهـربـان
جـان من شـيدا شـده آرام جـان

عقل و هوش از من ببردي يک زمان
من شدم ديوانه اي مست و دوان

و. يگانه
85/1/27

Labels:

جهد مکن دل بنه


صد قمر بي نور شد در پيش تو
مـرغ پـران بشـکند پـر پيـش تو

تو به غمزه برده اي هوش از جهان
اين جهان بي خود نهد سر پيش تو

و. يگانه
85/1/26

Labels:

Saturday, April 15, 2006

صبوري کن


ماه و خورشيد از برايش مي دمد
ابر و باران از صدايش مي رسد

تو ز او يک جرعه باده مي طلب
جام جوشان از نگاهش مي دهد

و. يگانه
85/1/26

Labels:

Thursday, April 13, 2006

در شبي مهتابي


باب نور حسن ات اي مه مستدام
سايه ات در سير اين ره مستدام

نــور تــو بــرده ز دل زنــگــار غــم
بر دل و جان لطف اين شه مستدام

و. يگانه
85/1/23

Labels:

Monday, April 10, 2006

جانانه شو



جان



اول قدم خود مي شکن
وآنگه دلت در يم فکن

چون غرق دريايش شدي
آتش به ديگر جان بزن

و. يگانه
85/1/21

Labels:

Thursday, April 06, 2006

بشنو


تو خـبـر از دل سـاقـي پريشـان داري ؟
تو نظر بر لب اين عاشق عطشان داري ؟

تو مگر مي شنوي ناله صبح و سحرم ؟
پس چرا درد بر اين بيدل بي جان داري ؟

و. يگانه
85/1/17

Labels:

Monday, April 03, 2006

روي بگردان دمي


مي توان گفت کلامي محزون
يا که ناليد ز چرخ گردون

يا که نوشيد ز جامي ميگون
و بخنديد بر اين عالم دون

و. يگانه
85/1/14

Labels:

Saturday, April 01, 2006

درد و درمان از تو باشد


اي عزيزان عزم يار نازنيني در سر است
شوق روي گلعذار مه جبيني در سر است

گرچه در سير ره اش پرغم شده کام دل ام
ليکن از او صد پياله انگبيني در سر است

و. يگانه
85/1/10

Labels:

Tuesday, March 28, 2006

نرگس چشم اش دل از ما برده است




تقديم به حضرت سعدي که اينگونه اعجاز مي کرد



در جهان چشمي چو چشم وي نباشد
چشم ما مست دو چشم اش کي نباشد

چشم او برده قرار و طاقت از دل
باده نوش از چشم او گر مي نباشد

و. يگانه
85/1/8

Labels: ,

Monday, March 27, 2006

خود شکن


تلخ از مي ار کام ات شده
مي دان که پر جام ات شده

ساغر تهي از خود نما
زين سان جهان رام ات شده

و. يگانه
85/1/7

Labels:

Thursday, March 23, 2006

واقعه





از واقعه اي تو را خبر خواهم کرد
و آنرا به دو حرف مختصر خواهم کرد

با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد

ابوسعيد ابوالخير




نور تو جان جان ما جان دوباره مي دهد
اين دل ما ز روي تو وه که چه واله مي شود

ار نفسي به عشق تو در دل خاک در شوم
مهر تو در دلم هم آن جان دوباره مي دمد

و. يگانه
84/11/16

Labels:

Wednesday, March 22, 2006

هر کو نکند فهمي


اشک او تاب مرا ببريده است
ناله اش سنگ بيابان کرده مست

گر صدايم دل بسوزاند تو را
دشمن اش را هر دمي گردان تو پست

و. يگانه
اسفند هشتاد و چهار

Labels:

Friday, March 10, 2006

شعر من صورتگري داند ولي


هر شبي جانم روان سوي تو شد
اين مشام ام مست گيسوي تو شد

جام جانم پر شده از باده ات
درد من در بند داروي تو شد

خود شدي ساقي مستان جهان
دين و دنيا بي خود از بوي تو شد

حلقه زلف ات چو دامي بر دلم
ما و من در جال ابروي تو شد

زلف تو حيران نموده عالمي
صد جهان در پيچ آن موي تو شد

نام تو بر آسمان ها مي رود
نام من سرگشته کوي تو شد

شمس عالم گشته اي جانان من
بهر چوگان اين قمر گوي تو شد

اين ورق پر شد ز وصف حسن تو
وين يگانه نقشي از روي تو شد

و. يگانه
84/12/18

Labels:

Saturday, March 04, 2006

صبح است ساقيا


سحرگاهان سمن بويي سر ساغر عيان کرد
صبوحي در سبو ريزان قدح نوشان فغان کرد

همان ناله مرا برد از خود و شيداي جان کرد
ندانم من که او چون بود و با جانم چه سان کرد

و. يگانه
84/12/13

Labels:

Wednesday, March 01, 2006

ولي افتاد مشکلها


از اشک من صد ناقه ها در گل شده
با ياد وي بس روشني بر دل شده

ساقي بگردان جام و مي بر ما فشان
کز عشق او کار دلم مشکل شده

و. يگانه
84/12/10

Labels:

Tuesday, February 28, 2006

ماهي و جانان او


تور ماهي تار و پود جان اوست
در دل دريا شدن ايمان اوست

ار دمي بي ياد او دم درکشد
تيره شام طيره و پايان اوست

و. يگانه
84/12/9

Labels:

Saturday, February 25, 2006

شو اسير آب خمخانه ، بمان


چون دل ماهي اسير آب شد هستي گرفت
آدم از آن دم که در شک شد ذل و پستي گرفت

اختيار از کف بده ديوانه شو شوري نما
آنکه در دام شراب ناب شد مستي گرفت

و. يگانه
84/12/6

Labels:

من گزيدم صيد تور او شدن


دام ساقي بهر ما پر دانه است
حوت ما در بحر جان آواره است

آب نوش از جام جان افزاي او
چون اسير دام عشق آزاده است

و. يگانه
84/12/5

Labels:

Tuesday, February 21, 2006

خوشتر است


در سکوت ات نکته ها مي گفتي و ما غافلان
چشم بسته پر سخن بوديم و پر حرف و بيان

يک دمي جانا شنيدم حرفي از اعماق جان
زان نفس من کام بستم گويي آن بسته زبان

و. يگانه
84/12/2


پي نوشت : تا سحر عطار گريان خوشتر است

Labels: ,

Monday, February 13, 2006

عيدانه


عيد ما هر روز اين دوران بود
گر که ساقي جام را رقصان کند

ور بگيرد ساغر از دستم دمي
آن نفس اشک ام بدين دامان شود

و. يگانه
84/11/24

Labels:

Sunday, February 12, 2006

عصرانه


رود جان از آب او دارد خروش
عالمي از ناله اش گردد خموش

ساغري گير و به ياد او بنوش
بهر دريا گشتن جان ات بکوش

و. يگانه
84/11/23

Labels:

Friday, February 10, 2006

عیان است


گر که آب هفت دريا بر دلم جاري شود
خود محال است عشق او از دل رود

ور به صد خروار خاکم درکنند
بذر عشق از بطن جانم بردمد

و. يگانه
بهمن ماه هشتاد و چهار

Labels:

Tuesday, February 07, 2006

شو خموش و گوش کن


چشم تن پوش و به دل خود گوش کن
دعوي باطل دمي خاموش کن

ور نداني درد من شو در سکوت
يا ز جام ساقي ما نوش کن

و. يگانه
84/11/18

Labels:

Sunday, February 05, 2006

ياد يار


گر دمي دور از سر خم گشته اي
يا که از سختي و از غم خسته اي

جام خود با ياد يارت پر نما
تو بدان زين سان ز غم ها رسته اي

و. يگانه
دي ماه هشتاد و چهار

Labels:

Saturday, February 04, 2006

نور ديده


چشم جانم روشن از نور تو شد
عقل من حيران از آن شور تو شد

ور رهاني جان من از دام خود
خود بدان کين من بدان تور تو شد

و. يگانه
84/11/14

Labels:

Friday, February 03, 2006

نام و نشان نخواهد


ساقي ما شمع مشتاقان شده
در وجودش جان ما حيران شده

خود بميرد ليک از گرماي او
عالمي نوراني و حيوان شده

و. يگانه
84/11/14

Labels:

Monday, January 30, 2006

رسيد مژده


من چه گويم شرح اين دلواپسي ها
پر شود از رنج و دردم مثنوي ها

ار نبود آن مژده خوش نوش ساقي
مرده بودم در دل اين بي کسي ها

و. يگانه
84/11/10

Labels:

Saturday, January 28, 2006

چاره غم


نغمه ها خوان مست شو ديوانگي کن
هر شبي خود مي بنوش و زندگي کن

ور اسير غم شدي در سير اين ره
از عصير خم بزن جامي دلا دلدادگي کن

و. يگانه
84/11/8

Labels:

Thursday, January 26, 2006

مستانه


اين حجاب خود شکن عشق ات ز جان آغاز کن
بال بگشا شادمانه سوي او پرواز کن

چشم پوش اي جان من از تلخي مي دم مزن
جام گير و خوش بنوش و ياد او آواز کن

و. يگانه
84/11/6

Labels:

Tuesday, January 24, 2006

پاينده باشي جان دل


جاودانه عشق او در جان ما جاويد باد
اين دل از ايمان پر و خالي ز هر ترديد باد

ناله مستانه مان پرنغمه تا روز الست
سايه ساقي مداوم وي خود از خورشيد باد

و. يگانه
84/11/3

Labels:

Sunday, January 22, 2006

کي شعر تر انگيزد


مشرک شدي ساقي شبي
زهر از خم خود مي دمي

شعرت مشوش مي کند
حرفي مزن گر پرغمي

84/10/30

Labels:

Thursday, January 19, 2006

پاي چوبين بشکن و جان را ببين





عقل را گو بمير و دم مزن
حلقه مستي من بر هم مزن

گر نداني چاره درد دلم
شو خموش و دعوي مرحم مزن

84/10/29

Labels:

Monday, January 16, 2006

قطره اشک دلشده


ترجمان خنده گاهي قطره اي اشک من است
کو شده پنهان هم او تا گردد آن روز الست

اشک را گو ببار و غم ببر امشب ز ما
خود نما بر مردم و بر اين من و بر هرچه هست

84/10/26

Labels:

نيست جز مستي دواي درد من


ساقي بشکن اين من و ما مست نما
وز پرده برون آ بر ما جست نما

يک جرعه شرابي به دل ساغر ريز
تو نيست کن و از پس آن هست نما

84/10/26

Labels:

Friday, January 13, 2006

جمعه دوم




درس امشب

نيک درسي داد امشب ساقي مستان به من
خود کلامي کو ببرده جان من بيرون ز تن

گفت از عشق آمده يک لحظه اي خود را مبين
تا کني خود بارور عشق و جهاني پر ثمن

84/10/23





نغمه وي

اين نواي ني ني از ني در شود
مستي باده ني از مي در شود

اين نوا و مستي و عيش و طرب
خود بدان کز عشق آن حي در شود

84/10/23


Labels:

ساقي شده آيينه قمروار به شمسم


نگه در شمس کردن کوري آرد
ولي ديدن رخ مه مستي آرد

زدن باده بدون عشق ساقي
مسلم دان بر تو پستي آرد

84/10/23

Labels:

Thursday, January 12, 2006

19 + 20




مستي ساقي شده افسانه اي

ساقي از مستي مستان مست مي گردد دلا
گر بماند در بر سختي از او جاني به جا

ليک گر جان در برد مستانه از سيلاب غم
ارغواني مي بريزد متصل بر جام ما

84/10/19





خانه روياي من

خانه ام ميخانه اي گشته کنون
ساقي ام يکتا دلي گشته کنون

ساقيا گر گشته ام مست از شراب جام تو
جان من هم عاشق جانانه اي گشته کنون

84/10/20


Labels:

Monday, January 09, 2006

پند نو


ساقيا پندي بدادي بر من آن پندي نکو
کو ببرده جان من را سوي او

من نويسم هر دم اين پند تو را بر جان خود
الصمات الصمات ذکر هو

84/10/19

Labels:

Saturday, January 07, 2006

دریا زدگان


ساقيا شام است نوشين ام بده
آن دواي درد دوشين ام بده

جرعه ها مستم نمي دارد کنون
خمره اي از جام جوشين ام بده

84/10/16

Labels:

Monday, January 02, 2006

اين و آن


تو ما را مي دهي هر دم بگويي عيب مي کن
گنه خود کرده اي گويي حذر از عين وي کن

چگونه اين و آن را مي توان بودن خدا را
زني تو بر دف و تنبور و گويي رقص ني کن

84/10/12

Labels:

Saturday, December 31, 2005

جمعه




بحر ساقي

گر دمي ساغر تهي از مي شود
جان ما راهي به سوي وي شود

ليکن اين دم خود شده محتاج مي
يارب اين ساقي ز جامت حي شود

84/10/9





نغمه هاي نو رسيده

ساقيا يک جرعه از جامت به جان ما بنوشان
در دل سختي ز مستي جامه اي بر غم بپوشان

بهر اين ديوانگان مست گشته بي خود از خود
حاليا يک نغمه اي از بطن جان خود بجوشان

84/10/9





پرده دران

فاش گويم بر هر جن و بشر
که شدم عاشق او از دل و سر

من بگفتم به زبان راز دل خويش کنون
هر که نشنيد بدان کو شده کر

84/10/9





سخن مگو که کلامت بسوزاند

گر که رهرو به ره عشق کند بحث و جدل
کام او را به گس مي بنما همچو عسل

ز آن پس از دور نگاهش به رخ يار فکن
تا شود بي دل و خمار چو بوده ز ازل

84/10/9


Labels:

Thursday, December 22, 2005

شب يلدا


ساقيا مست شده از قدحت کام دلم
مطربا صبح شده از نظرت شام دلم

جام ما گر شده تلخ از مي انگور ولي
حاليا قند شده در دل اين جام دلم

84/10/1

Labels: