blog.vahidoo.com

My Photo
Name: vahidoo
Location: Shiraz, Iran

I'm not myself , myself is not me . . .

Tuesday, April 08, 2008

در بستر بيماري




پنهان مشو که روي تو بر ما مبارک است
نظاره تـو بـر هـمـه جانـهـا مـبـارک است


"مولانا"



اي ساقي جان افزا باز آ رخ خوش بنما
چرخي بزن اي سالک صد پرده ز تن بگشا

باز آ که تهي دستم از غير تو بگسستم
جام ام ز مني خالي نامش تو بگو با ما

جانا ز تو مي جوشم وز ذکر تو مدهوشم
دل بردي و هوش اي بت دين شد ز ميان جانا

در راه تو سربازم يارا به تو مي نازم
با شوق تو دمسازم سوي ات بدوم بي پا

هر ناله تو را خوانم سوزان ز تو شد جانم
در کوي تو حيرانم شعرم ز تو مشک آسا

گويد که نبيني تو بيننده اسرارم
غير از تو نبينم من چشم ام ز تو شد بينا

خامش مکن آن شعله خود چشمه جان است او
اين رود خروشان بين آب ات ببرد هرجا

اي ذکر تو بي پايان يکتا ز تو شد خوشخوان
غوغا فکن اندر جان اي ساقي جان افزا



و. يگانه
87/1/4

Labels: ,

Thursday, March 13, 2008

آنم آرزوست




بنماي رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشاي لب کـه قند فـراوانم آرزوست


"مولانا"



پنهان مشو که روي تو بر ما مبارک است
نظاره تـو بـر هـمـه جانـهـا مـبـارک است


"مولانا"



آنکه بي باده کـنـد جـان مـرا مست کـجاست
وانکه بيرون کند از جان و دلم دست کجاست


"مولانا"



يـاران حــريــف مـسـت غـزلـخـوانـم آرزوسـت
آن عـشـوه هـاي سـاقي مـسـتـانم آرزوست

هــر دم نــدا ز مــيــکــده آيـد کــه نــوش کـن
آن نـعره هـا که مي رسـد از جـانـم آرزوسـت

دل را مــجـال صــحـبــت جــانـانــه چــون بـود
خـــود جــان جـــانـــي و جــانـــانم آرزوســـت

مـطـرب بزن تـو زخـمــه ديـگـر کـه هـر نـفـس
خوش نغمه هاي ساز خوش الحانم آرزوست

ديــوانــگـي کــن و بــيــخــود شــو از خــودي
مــجـنـونــم آن کـرشــمــه پــنـهـانـم آرزوست

پـــنــهـــان مـــشــو کــه ز نــورت چــو ذره اي
رقـص و ســمــاع و جـلـوه ايــمـانـم آرزوسـت

چـــرخـــي بـــزن بـــده جـــامـــي دگـــر مـــرا
در دور عــاشـــقــان رخ سـلـطانــم آرزوســت

بـيـرون ز جان و تـن شـده ايـم ايـن زمـان بـيـا
يــعــقـــوبــم آن يــگـانـه کـنــعــانـم آرزوســت

بـي باده مست روي تو ام ايـن عـجـب مـدان
آن دم کــه خـوانـي ام بــه برت آنـم آرزوسـت



و. يگانه
86/11/23

Labels: ,

Wednesday, March 05, 2008

روي مپوشان




پنهان مشو که روي تو بر ما مبارک است
نظاره تـو بـر هـمـه جانـهـا مـبـارک است


"مولانا"



رخــســاره تــو بـنــمـا صنــمـا روي مــپــوشــان
زان نرگس چشم ات دو سه جامي تو بنوشان

در آن خــم گـيـسـوي تــو حــيــرانـم و شــيــدا
اشـکـم بـنگـر گـشـتـه چـو سـيـلاب خـروشـان



و. يگانه
86/11/3

Labels: ,

Monday, December 10, 2007

ساقيا




من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقيا
آن جام جان افزاي را بر ريز بر جان ساقيا


"مولانا"



اي سـاقـيا اي سـاقـيا جـام ام بـده خـوش ســاقـيا
اي جان جان ، جان جهان اين جان و تن کش ساقيا

پـرده بـدر عـقـل ام بـبـر بـرخـوان تـو رازي سـاقـيـا
چـرخي بـزن نـغـمـه بـخوان از من ببر هش ساقيا

آتـش بـنـه بـر ايـن دلـم چـون لاله داغـي سـاقـيا
پس آتش سوزان به مي گردان تو خامش ساقيا

درد فــراقــش دم بــه دم آيــد بــه يــادم ســاقــيــا
لـيکن ز حـسن روي تو غـم شـد فـرامـش سـاقـيـا

خـوش گـشت از يادت کـنـون يـکـتـا دل مـا سـاقـيا
اي جان جان اي جان جان جام ام بده خوش ساقيا



و. يگانه
86/6/8

Labels: ,

Tuesday, July 03, 2007

المجاز قنطرة الحقيقة




عاشقي گر زين سر و گر زان سر است
عـاقـبـت مــا را بدان ســر رهـبـر اسـت

"مولانا"



ظاهرش گير ار چه ظاهر کژ پرد
عاقـبت ظاهـر سـوي باطن بـرد

"مولانا"



عاشـق آن وهم اگـر صـادق بود
آن مجازش تا حقيقت مي کشد

"مولانا"



تا حقيقت مي کشد او را که در ره صادق است
عـشق او کان رهنـماي راهـبر بس حاذق است
عـاقـبـت ظـاهــر بـرد ره ســوي آن بـاطـن بـدان
بـطـن جـان سـالکان بر وصـل جانان لايق است

و. يگانه
خرداد هشتاد و شش

Labels: ,

Tuesday, June 05, 2007

بند بشکن




عـقل بنـد رهـروان است اي پسر
بند بشکن ره عيان است اي پسر

"مولانا"



عـقـل بـاشـد هـمـچـو زنـجـيـري کـه خلق
خود بدان بسته است مي سوزان تو دلق

گـــرچـــه درد طلق آرد جــــان بـــــه حلق
بــنـــد بــشــکــن زنــدگـــي آمـــد ز طلق

و. يگانه
86/3/6

Labels: ,

Monday, June 04, 2007

خامشي بحر است




زاندرونم صد خموش خوش نفس
دست بر لب مي زند يعني که بس

خامشي بحر است و گفتن همچو جو
بـحـر مـي جـويـد تــو را جــو را مـجـو

از اشارت هاي دريا سر متاب
خـتـم کن الله اعـلـم بالصواب

"مولانا"



از درون آيــد نــداهــا کــه خــمــوش
ره هـمـو يـابـد کــه بـاشــد رازپـوش

"خامشي بحر است گفتن همچو جو"
سـر مگو تا جـان کند جـوش و خروش

و. يگانه
86/2/23

Labels: ,

Friday, February 23, 2007

سماع سالکان سر سپرده




روز به نیمه رسیده بود . سایه ها کوتاه شده بود و ...



گر شدي حيران ز درک ذات حق
نــشـــنــوي آواز او در تـق تـتـق

حـق انا الـحـق گويي از بالا بود
ورنه بـاشــد کجـتـر از ديـوار لق

و. يگانه
85/10/8


یـکـی گـنـجــی پــدیــد آمـد در آن دکـان زرکـوبـي
زهی صورت زهی معنی زهی خوبی زهی خوبی



Labels: ,

Sunday, November 12, 2006

بشنو ، بشکن ، باده بنوشان





سحر به بوي نسيم ات به مژده جان سپرم
اگــر امـان دهــد امـشـب فــراق تـا ســحـرم

چـو بگـذري قـدمـي بـر دو چـشم مـن بگـذار
قـيـاس کـن کـه مـن ات از شـمـار خـاک درم

اديب پيشاوري




پـا بـر سـر مـن بـنـه ربـابـي
بردر ز دل اين زمان حجـابي

جان بسته لطف شد کجايي
بشکن همه خم تو جان آبي

و. يگانه
85/8/11



در شکنيد کوزه را پاره کنيد مشک را




Labels: , ,

Thursday, August 24, 2006

بيا درکش تو شش ساله شرابي




بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم



بـيـا گلـگـون مـي مـسـتـانه درکـش
چو مستان از خم اش رندانه درکش

بيا نوشين لب جام اش به لب نه
دو جـرعه زين قـدح جانانه درکـش

بـيا چـرخـي بـزن بـرخـوان نـوايـي
نــدايـــي زان دل دردانــه درکــش

بـيـا ايـن دم شـــرابـي نـو رســيـده
يـکـي کاسـه از اين خمخانه درکش

بـيـا رنـدان کـنـون انـدر ســمـاع انـد
برقـص و نـعـره چـون ديـوانه درکـش

بـيـا شـمـس رخ اش بـيـن اي يگـانه
به شمع اش بال چون پروانه درکش

بـيـا تـلـخـي غــم شــيـريـن نـمـوده
خــيـال خــام را ز افـســانـه درکــش

بـيـا بـرخــيـز و عــزم بـحــر بـنـمـا
ز دريـا دم بـه دم پـيـمـانـه درکش

بـيـا ســــاغــر ز يـاد يـار پـر کــن
تـو آب ســـاقـي فـرزانـه درکـش

بيا کاشـانه عـشـق اسـت درياب
بنوش و پاي خود زين لانه درکش

بيا بشـنو کلامـي خـوش ز يـکـتـا
به کام جان سبو شاهانه درکش

و. يگانه
85/5/26


حيلت رها کن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو



Labels: , ,

Thursday, June 29, 2006

عيد تو ماند ابد




عـيـد بـيـايـد رود ، عـيـد تو مـانـد ابد
کز فلک بي مدد چون برهيدي ؟ بگو




ساقيا ما ز ازل مـسـت شراب ات شـده ايـم
مـطـربـا زخـمـه بـزن تـار ربـاب ات شـده ايـم

همه حيران و غزلخوان به تو گرديم چو شمع
تـا ابـد حـافـظ هـر بـيـت کـتـاب ات شـده ايـم

و. يگانه
85/4/6

Labels: ,

Wednesday, June 07, 2006

ز سرايت تو مران اين دل آزرده ما را




بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست / سعدي


بـيـا بـيـا کـه دلـم در فـراق تـو مـرده
بـيـا بـمـان کـه قـرار دلـم رخ ات بـرده

مـرو مـرو مـشـنو کـز خيـال مـن رفـتـي
مرو مران که دلم در غم تو خون خورده

و. يگانه
85/3/17


خوش خرامان مي روي اي جان جان بي من مرو / مولانا

Labels: , ,