About Me
I'm not myself , myself is not me . . .
Monday, February 28, 2005
جان عشاق
حسنـت بـه اتـفاق ملاحـت جهان گرفت
آري بـه اتـفاق جـهان ميتوان گرفـت
افـشاي راز خـلوتيان خواست کرد شمـع
شـکر خدا کـه سر دلـش در زبان گرفـت
زين آتـش نهفتـه که در سينه من اسـت
خورشيد شعلهايسـت که در آسمان گرفـت
ميخواست گل که دم زند از رنگ و بوي دوست
از غيرت صـبا نفـسـش در دهان گرفـت
آسوده بر کـنار چو پرگار ميشدم
دوران چو نقطـه عاقبـتـم در ميان گرفـت
آن روز شوق ساغر مي خرمنـم بـسوخـت
کاتـش ز عکس عارض ساقي در آن گرفـت
خواهـم شدن به کوي مغان آستين فـشان
زين فتنـهها کـه دامـن آخرزمان گرفـت
مي خور کـه هر کـه آخر کار جـهان بديد
از غـم سـبـک برآمد و رطل گران گرفـت
بر برگ گـل بـه خون شقايق نوشـتـهاند
کان کس که پخته شد مي چون ارغوان گرفت
حافـظ چو آب لطـف ز نظـم تو ميچـکد
حاسد چگونـه نکـتـه تواند بر آن گرفـت
Sunday, February 27, 2005
Saturday, February 26, 2005
Somebody
Can anybody find be somebody to love?
Each morning I get up I die a little
Can barely stand on my feet
(Take a look at yourself)Take a look in the mirror and cry
Lord what you're doing to me
I have to spend all my years in believing you
But I just can't get no relief Lord
Somebody (somebody) ooh somebody (somebody)
Can anybody find me somebody to love?
I work hard (he works hard) everyday of my life
I work till I ache my bones
At the end (at the end of the day)
I take home my hard earned pay all on my own
I get down (down) on my knees (knees)
And I start to pray (praise the Lord)
'Til the tears run down from my eyes
Lord somebody (somebody) ooh somebody (please)
Can anybody find me somebody to love?
(He wants help)
Every day - I try and I try and I try -
But everybody wants to put me down
They say I'm goin' crazy
They say I got a lot of water in my brain
Got no common sense
(He's)I got nobody left to believe
Yeah - yeah yeah yeah
Ooh
Somebody (somebody)
Can anybody find me somebody to love?
(Anybody find me someone to love)
Got no feel I got no rhythm
I just keep losing my beat (you just keep losing and losing)
I'm OK I'm alright (he's alright)
I ain't gonna face no defeat
I just gotta get out of this prison cell
One day I'm gonna be free Lord
Find me somebody to love find me somebody to love
Find me somebody to love find me somebody to love
Find me somebody to love find me somebody to love
Find me somebody to love find me somebody to love
Find me somebody to love find me somebody to love
Somebody somebody somebody somebody somebody
Find me somebody find me somebody to love
Can anybody find me somebody to love
Find me somebody to love
Find me somebody to love
Find me somebody to love
Find me find me find me
Find me somebody to love
Somebody to love
Find me somebody to love...
by Freddie Mercury
Tuesday, February 22, 2005
tonight
بعضي وقتا هس که قراره بارون بياد
کم کم متوجه ميشي
ابري ميشه
هوا مرطوب و نمناک ميشه
سر و صدا ميده و رعد و برق ميزنه
بعضي وقتا هم هس که يه دفه ميري بيرون و ميبيني همه جا خيسه و صداي بارون مياد
دقيقا حس ميکني که ميگه
از عمر شبي گذشت و تو بي خبري
اين مدل بارون يه لذت خاص داره
مثل يه لذت غير منتظره و به جا
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق ، من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
Thursday, February 17, 2005
Take it EZ!
و بر آنان که مرا مضحکانه عروسک خود مي خواهند پوزخند مي زنم
و بر خود مي بالم که فرزند صبر ، شکيبايي ، سختي ، حرارت ، محبت ، گذشت و زاده هنر ، عشق ، زيبايي ، نجابت ، وقار و مهربانيم
شايد بايد فهماند که عظيم تر از عظمت هر دو جهانيم
شايد بايد نشان داد که مي توان با سکوت جهاني را فتح کرد
شايد بايد اثبات کرد که بر حقانيت پاکي و صداقت نمي توان مهري غير از تسليم زد
شايد بايد براي گفته آنان ارزش قائل بود که ارزشي داشته باشند
و شايد جايي بايد ايستاد و فهماند که اصالت بشر بالاتر از اينهاست
به قول دوستي که دوستش مي دارم : دنيا به کام مردمان بي هنر است
Wednesday, February 16, 2005
We are ...
ما راويان قصه هاي شاد و شيرينيم
قصه هاي بيشه انبوه
پشتش کوه
پايش نهر
قصه هاي دست گرم دوست در شبهاي سرد
مهدي اخوان ثالث
Sunday, February 13, 2005
2 x 2 = حق
يک
قابل تامل است که در جامعه اي زندگي ميکنيم که در جواب عبارت رياضي دو ضربدر دو ، به ازاء تمامي مقادير اعداد حقيقي جواب وجود دارد
و آنجا هستيم که محاسبات و نمودارها و برآوردها در برابر روش هاي سنتي بي ارزش است
و هيچ کس سرجاي خودش نيست
و توقعات در سطح جهاني است
و شرايط شصتاد درجه زير صفر است
دو
آيا همواره حق ناشي از وظيفه است؟
و آيا همواره وظيفه به اميد حق صورت مي گيره؟
وظيفه اون کاري هست که بايد انجام بديم يا اون کاري که به خاطر حق انجام ميديم؟
اصلا وظيفه اي داريم که در اثر يه حق ايجاد نشده باشه؟
يا اصلا حقي داريم که به خاطر انجام يه وظيفه نباشه؟
Friday, February 11, 2005
4:55
سر کلاس بوديم
یهو برق رفت
ميشد ديد و درس رو ادامه داد
يواش يواش داش تاريک ميشد ولي خيلي حواسم به تاريکي نبود
استاد مکث کرد و گفت : ديدن يه کم مشکل داره ميشه
به خودم گفتم : همش يه کم؟
ديدن خيلي مشکل داره ميشه
و روز به روز مشکل تر
در اين درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت ، که از فردا نه اي آگه
ساعت 4:55 برق اومد و ديدن ديگه مشکل نبود
کاش ساعت زودتر 4:55 بشه
Wednesday, February 09, 2005
me myself
زيرا که من
ريشههاي تو را دريافتهام
زيرا که صداي من
با صداي تو آشناست.
۱۳۳۴/هواي تازه
Tuesday, February 08, 2005
و گهگاهي
و گاهي لازم است احمق باشيم و يا شايد احمق تر
و گهگاهي بايد حرف بزنيم
ياد يه چيزايي تو گذشته ها افتادم
يادمه خيلي قديما
شايد وقتي اول يا دوم راهنمايي بودم (شايدم کوچيکتر) يه مدت بود که گير کرده بودم
مي دونين تو چي گير کرده بودم
تو اينکه آيا آدم بايد حرف نزنه مگر اينکه لازم بشه يا اينکه هر جا مي شه حرف زد ، حرف بزنه؟
گير جالبي بود
آخرش هم ولش کردم
گذاشتم که تو موقعيت ها تصميم بگيرم
ولي گاهي آدم تو انتخاب يه ملاک واسه تصميم گيري و رفتار گير ميکنه
سر کلاس زبان بودم
استاد واسه اينکه بچه ها رو به حرف زدن بياره ، هي بين دخترا و پسرا بحث راه مينداخت
مثلا درباره پسرا ميگفت که مثلا فلان طور هستن و اينا
منم حواسم به قصد استاد بود
يه جمله گفتم که الان خيلي روش تعصب ندارم
يعني درواقع نگاه جنسي بهش ندارم
گفتم : دخترا خيلي حرف ميزنن که يه کلمه بگن ولي پسرا يه کلمه ميگن که خيلي بگن
البته اين ترجمه لفظ به لفظ اون جمله بود
girls say too many to say one , but boys say one word to say too many
دقيق يادم نيس ولي فک کنم همين بود
اون موقع ها يه جورايي به همين چيزا فکر ميکردم ، منظورم همون وقتا هس که کوچولوتر بودم
ميشه به اين فکر کرد که بايد تمام حرفامون رو بگيم به اميد اينکه يه حرف خوب بزنيم ؛ يا اينکه حرف نزنيم مگر اينکه حرف خوبي داشته باشيم
يه جورايي به ريسک و اينا هم ربط داره
به ارزش سکوت هم ربط داره
به اين هم ربط داره که تو زندگي معتقد به شروع سريع و تکامل هستيم يا معتقد به تکامل و شروع
يعني اينکه خوب شروع کنيم يا اينکه زود شروع کنيم و بعد بسازيم
من هر بار که ميخوام بيام و دو کلمه بنويسم و برم حيفم مياد درباره اون دو کلمه يه ده بيس کلمه ننويسم
Sunday, February 06, 2005
جمشيديه
... پله پله تا
دروازه هم دروازه هاي قديم
هماي اوج سعادت به دام ما افتد
هرچه بگندد نمکش مي زنند
اين دانشجوها هم ما رو کشتن از بس سر و صدا کردن
و هوالباقي ، چه قبل از اسلام ، چه بعد از اسلام
و روزي شکوه را تعريف کرده اند
راست قامتان تاريخ
و همواره گروهي از شما گروهي ديگر را ...
کجاييد اي شهيدان خدايي
و هر آمدني را رفتني است
خيلي دوس دارم از يکي که مسلط به تاريخ هست مفهوم اين نقشها رو بپرسم
همش همين؟
Wednesday, February 02, 2005
يادم آيد که شبي
اگر پنج تا مهره قرمز و دوازده تا مهره آبي ميديدين و تصميم ميگرفتين واسه زنده نگهداشتن ياد و خاطره يه شب که حدود شونصد هزار تا از اين مهره ها رو نخ کردين ، چيزي درست کنين ، چه کار ميکردين؟
چي درست ميکردين؟
انگشتر؟
مهره ها رو چه جوري ميچيدين؟
من اينجوري تو ذهنمه
قرمز ، آبيآبيآبي ، قرمز ، آبيآبيآبي ، قرمز ، آبيآبيآبي ، قرمز ، آبيآبيآبي ، قرمز