في حالة الطفولية
Labels: غزل واره
اندر سماع مستان جان پر کشید جانان
از بند تن رها شد رقصید تا گلستان
عاقل بدید و گفتش این حالت از چه آید
گفتم خموش غافل فارق شو از غم نان
جان در قفس نپاید تن را به حرکت آرد
چرخید جان و آخر رفت از جهان پستان
غسلم دهید یاران عیار را کفن نیست
هر جامه ای که پوشم باشد حجاب بر جان
با اهل ذوق گویید این حرف و این حکایت
آن بی خبر نداند دوری کنید از ایشان
گوشم شنید نامی جان سجده کرد و رقصید
یک دست سوی بالا دستی دگر به فرمان
ای عاشقان چه گویم من شرح حالت جان
جان در کلام ناید یکتا چه گوید از آن
و. يگانه
اصفهان / سی ام تیرماه 1387