ساقي غمين شده ، خمخانه مرده است
برسان باده که غم روي نمود اي ساقي
اين شبيخون بلا باز چه بود اي ساقي
ه.ا.سايه
گويي ادامه دارد و تکرار مي شود
ساقي غمين شده ، غمبار مي شود
هر لحظه دور مي شود از اهل ميکده
هر حرف و کرده اش انکار مي شود
مي آيد و غم و اندوه مي برد
مرشد اسير عشق غم يار مي شود
غصه ز قصه نامرد مردمان
اين رفته کي دوباره راوي اسرار مي شود
پرهيز کن ز غبار ريا دمي
پر کرده حلق خلق ، کي افطار مي شود
ساقي ، شکن همه جام و خم و سبو
سويم نظر کن و ببين که چه اصرار مي شود
شايد يگانه در اين غصه شد چنين
ليکن بمان که جمع ز شمع تو پربار مي شود
84/6/26