نقش خیال
Labels: غزل
در طالع ما جام شراب و رخ یار است
گویی همه یک جلوه از آن نیکعذار است
عالم همه در گردش و ما مست جمالیم
خوبان به کناری که کنون یار کنار است
رقصان شو و جامی بده زان شربت جاوید
ساقی بده آبی که دلم شعله نار است
پروانه و شمع و می و ساقی همه یک شد
وین جمله تو یک دان که بهصورت چو چهار است
تنهایی و حیرانی ام از روز ازل بود
کین جان و دل از پرسش او بیخود و زار است
او رفت و ز هجران به دلم تیر بسی زد
خامش بدم این جوششام از زخمه تار است
شمس و قمر از شعر تو یکتا به فغانند
بر مرکب عشقیم و جهان جمله سوار است
سرایش : 12 تیر 1387
نگارش : 29 آبان 1388