سه گانه : زمستانه سوم
من ندانم ساقيا کي آمدي
بر دل اين غمکده خنجر زدي
گر غم و سختي برم افزون شود
خود بدان جانم سوي جامت رود
پر نما ساقي دلم از باده ات
جا بده جانم دمي در خانه ات
اين سياهي زمين کي مي رود
آن مسيحا کي در اين عالم دمد
ساقيا يک جرعه ديگر بده
تا شوم فاني ز خود بي دغدغه
گر شدم يکتا ز مستي تو بود
ور شدم فاني ز هستي تو بود
و. يگانه
زمستان هشتاد و چهار
Labels: دوگانه
0 Comments:
Post a Comment
<< Home