dreamweaver
ای ساربان آهسته ران
که آرام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم
با دل ستانم می رود
من مانده ام محجور از او
بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او
بر استخوانم می رود
با این همه بیداد او
وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او
یا بر زبانم می رود
او می رود دامن کشان
من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان
کز دل نشانم می رود
باز آی و بر چشمم نشین
ای دل فریب نازنین
که آشوب و فریاد از زمین
بر آسمانم می رود
ای ساربان آهسته ران
که آرام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم
با دل ستانم می رود
. . . . . . .
take a look vv
<< Home